گذشته ی اصغرفرهادی،شاید آینده ی ماست!
گذشته ای که شاید آینده ی ماست.
اصغر فرهادی،شاید وفادار به شرق نباشد،اما غرب زده هم نیست.
در ابتدایی که قصد دیدن فیلم گذشته را داشتم،بی آنکه فیلم را دیده باشم با توجه به سابقه ی کارگردان و تحلیل هایی که از فیلم خوانده بودم،نسبت به فیلم یک قضاوتی در ذهن من شکل گرفته بود و دید چندان مناسبی نسبت به فیلم نداشتم،اما در انتهای فیلم واقعاً به این جمله معتقد شدم که اصغر فرهادی غرب زده نیست هر چند که با توجه به سابقه اش،وفاداری عمیقی برای دفاع از حیثیت ایرانی خود ندارد.
اما آنچه من از گذشته فهمیدم:
گذشته روایتیست از زندگی چند شرقی در غرب و کشمکشهای زندگی در غرب برای این شرقی ها و نشان دادن هویت دل زده و خسته کننده ی غرب برای انسان امروز،خواه غربی،خواه شرقی باشد.شرقیهای گذشته در مواجهه با غرب یا تبدیل به موجودات بی هویتی شده اند و یا آنکه با خود شرقیشان در ستیزند و نتوانسته اند انتخاب کنند که چه باشند.4 اسم شرقی عمداً انتخاب شده است،احمد و شهریار را در خلال فیلم و دیالوگهایی که بینشان برقرار می شود می فهمیم که ایرانی هستند،سمیر و نعیما هم با توجه به شواهد می فهمیم که متعلق به کشورهای شمال آفریقا و یا نواحی اطراف آن هستند.
قصه ی فیلم از بازگشت احمد از ایران به فرانسه شروع می شود،در همان دیالوگهای اولیه متوجه می شویم،که مارین(زن فرانسوی احمد) و احمد قرار است که از هم جدا شوند.احمد با مارین به خانه اش میرود و آنجا متوجه می شود که مارین با مرد دیگری،الان هم خانه است.قاعدتاً باید برای یک شرقی بسیار سخت باشد،که متوجه گردد زنش با دیگری رابطه دارد ولی احمد تهی شده از خود ایرانی و شرقی،تنها واکنشش این است که می خواهد از آن خانه برود و با توضیح مارین مبنی بر اینکه آن مرد(سمیر)شب نمی آید برای ماندن راضی می شود.
فیلم با معرفی شخصیتها جلو میرود و هر چه جلو میرود گره های بیشتری باز می شود و روایت شرقیهای بی هویت شده در غرب را به خوبی نشان می دهد.
در خلال فیلم جملاتی کلیدی گفته می شود که هر کس را به درستی معرفی می کند،یکی از آن جملات این است،شهریار خطاب به احمد می گوید:به تو گفتم که باید کاتش کنی نمی شود یک پا این طرف رود و پای دیگر آن طرف رود باشد،فاصله ی دو طرف زیاد می شود و ...،نکته ای که در این جمله نهفته است بسیار ظریف است.می گوید نمی شود هم شرقی بود و هم غربی،باید یکی را انتخاب کنی.اگر می خواهی غرب زندگی کنی باید فرهنگ آن را هم بپذیری و جالب اینجاست گوینده ی سخن(شهریار)قطع رابطه ی خودش و زنش را مثال می آورد و بارزترین نکته ای را که از فرهنگ غرب به ذهن متبادر می کند ناپایداری خانواده در غرب است و چه خوب دختر مارین این خستگی را از ناپایداری خانواده در غرب و داد نسل جوان غربی به تصویر می کشد.آنجا که می گوید از وقتی من به دنیا آمده ام،تا الان با سه نفر بوده است و نارضایتی خود را با این جمله از فرهنگ رایج غرب نشان می دهد.
در فیلم دو خیانت به تصویر کشیده می شود،یکی خیانت مارین به احمد و دیگری خیانت سمیر به زنش.در فیلم مشخص نمی کند که مارین پیش قدم رابطه با سمیر شده یا قضیه بالعکس است.اما به گونه ای سناریو چیده می شود که ذهن شرقی ما،مارین را آغازگر رابطه می یابد.زن سمیر بنا به دلایلی خود کشی کرده است،دختر بزرگ مارین خود را مقصر می داند،چرا که برایش ایمیلهای عاشقانه ی مادرش و سمیر را فرستاده است.در خلال فیلم و با حرفهای نعیما می فهمیم که احتمالاً ایمیلها را نخوانده و به خاطر حس اینکه سمیر با نعیما رابطه دارد دست به خودکشی زده است.اما دلیل خودکشی گنگ باقی می ماند،شاید برای آنکه اعتراضی باشد بر چندین نوع رابطه.
و انتهای فیلم حس شرقی سمیر تحریک می شود،آخرین لحظه امید بازگشت زنش با گذاشتن دست در دست وی و انتظار یک واکنش حیاتی به پایان می رسد.
احمد،نه ایرانی است و نه فرانسوی،انسانی است که فرهنگ شرقی اش را از دست داده و نتوانسته غربی شود،در آخرین روزهای حضورش در غرب(4سال قبل) دچار بحرانهای شدید روحی شده بوده است و با بازگشت به تهران حالش بهتر شده است.انسان بی هویتی است که وقتی می فهمد زنش خیانت کرده،هیچ واکنش حیاتی از خود نشان نمی دهد و مانند یک مرده واکنش نشان میدهد،البته مرده ی فرهنگی.
سمیر،مشخص نیست که دنبال چیست.می خواهد غربی باشد اما در انتهای فیلم به گونه ای نشان داده می شود که عواطف شرقی اش را دارد.
شهریار،خودباخته به غرب است و نوع حرکاتش تناسبی با ایرانیتش ندارد.
مارین،یک زن فرانسوی است که قرار است غرب را در این فیلم نمایندگی کند.مارین نمادیست از آنچه در غرب می گذرد،که برای ایرانی آنچه نشان داده می شود ترحم انگیز است و بعضاً باعث انزجار.
آنچه در گذشته می گذرد حدیث خودباختگی به فرهنگی است که مارین و دخترهایش به عنوان نماد آن،از آن دل زده و خسته اند و شرقیهای فیلم هم انسان هایی خودباخته و بی هویت هستند.گذشته می تواند آینده ی ما باشد.با سیل تهاجمی که به فرهنگ ما شروع شده است و ترویج سبک زندگی ای که حتی غربیها از آن خسته اند و شرقیها نسبت به آن واکنش مثبتی ندارند.سبک زندگی غربی با عواطف و احساسات شرقی ما همخوانی ندارد،همچنان خانواده مهمترین نهاد اثرگذار در جامعه است،چیزی که الان مورد تهاجم فرهنگ غرب قرار گرفته است و اگر خانواده استحکام خود را از دست دهد،ما هم به همان سمتی خواهیم رفت که غرب رفته است.
سلام
استفاده کردم ولی باز خیلی از نقدها به اصغر وارده... .