منشی

منشی در لغت به معنای ایجادکننده، بوجودآورنده و ابداع کننده‌است

منشی

منشی در لغت به معنای ایجادکننده، بوجودآورنده و ابداع کننده‌است

من خودم هستم بدون روتوش
من هیچی نیستم نقطه ای هستم
که می توانم جلوی یک،یک قرار گیرم و
عددی بزرگ گردم و می توانم همان هیچ بمانم
هیچگاه:
هیچ را در هیچ ضرب کرده ای؟
هیچ گاه هیچ را با هیچ جمع کرده ای؟
جوابش چه شد؟
من همان هیچم
هیچ

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
۱۸فروردين

از بیانیه سعدآباد تا بیانیه لوزان، بررسی نقش مجلس ها در اثر بخشی به توافقات

بعد از انتخابات 24 خرداد و روی کار آمدن دولت مدعی شد، خواستار رابطه جدید با جهان و گشودن دریچه ی جدیدی به روی جهان می باشد و خواهد توانست با این گشایش معضلات و علی الخصوص پرونده ی هسته ای را با غرب حل نماید.اما از فردای رای آوری یکی از نکاتی را بسیار بر آن تاکید داشتند، ترس از عدم همراهی مجلس در این راه و ابتر ماندن تلاش آن ها بود.

یکی از بزرگترین دستاویزهای امروز دولت نشینان برای ناتوانی در حل بسیاری از معضلات، عدم همراهی مجلس و کارشکنی آن ها در راستای اجرایی کردن برنامه ها بوده است. این سخنان در جایی زده می شود که وزیر خارجه به صراحت اعلام کرده مجلس را در ریز مذاکرات قرار نخواهد داد و تا به امروز هم به گونه ای پیش رفته که مجلس کمترین اثر را در مذاکرات داشته و نقش چندانی در عمل به آن ها داده نشده است.

تنها نقشی که طی روزهای پس از انتخابات به مجلس از طرف دولتی ها و رسانه های حامی داده شده است، این است که در مذاکرات نقش پلیس بد را بازی می کنند، بر دولت فشار می آورند و دولت در این راستا در دادن امتیاز به طرف غربی محدود است و همایش های پی در پی دلواپسانه ی آن ها در آستانه ی هر دور مذاکرات، ابزار فشاریست بر تیم مذاکره کننده، که در دادن امتیاز احتیاط کنند. نکته ای که در این امر مغفول مانده، این است که این فشارها اثر خود را نه بر تیم مذاکره کننده، که بر سر میز مذاکره خود را نشان می دهد و به طرف غربی نشان می دهد، مانند آن ها که با یک کنگره ی مخالف طرفند و می باید توان پاسخگویی برای هر توافقی را داشته باشند، اینان نیز در درون ایران با یک مجلس مخالف طرف هستند، که علی رغم همه ی فشارهای غرب حاضر به عقب نشینی از منافع ملی و باج دهی به آن ها نیست.

تیم مذاکره کننده، همان رویکردی را دارد کی طی دوران اصلاحات منجر به تعلیق تمامی فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی ایران شد و اجازه داده نشد، حتی یک سانتریفیوژ فعال نیز در ایران باقی بماند، نفرات اصلی مذاکره کننده هم، همان ها  می باشند. در آن دوران مجلسی در ایران حاکم بود، که هم نوا با غربی ها خواهان چنین اتفاقی بود و در نامه ای خطاب به رهبری خواهان نوشیدن جام زهر هسته ای و توقف فعالیت های هسته ای شد. در این حالت تیم بر آمده از دولت با توجه به رویکرد یکسان و نبود هیچ گونه فشاری، زیر برگه ای را امضا کرد، که در ادبیات سیاسی به بیانیه سعد آباد شهرت یافته است. حال همان تیم مذاکره کننده علی رغم آنکه بسیاری از دستاوردهای دولت قبلی را برای بازی در اختیار داشته، توانسته با استفاده از فشار الهام بخش مجلس نهم کاری را انجام دهد و در چارچوب فکری و ذهنی خود، چیزی را به دست آورد، که در صورت وجود مجلسی مانند مجلس ششم به چیزی بسیار کمتر از این دست می یافت، چرا که فشارها در جهت دیگری بود.

بیانیه لوزان فارغ از آنکه دستاورد تیم هسته ای و نتیجه ی تلاش آن ها در حد بضاعتشان می باشد، اما اگر فشارهای مجلس و جو روانی ایجاد شده توسط آن ها و فضای حاکم این تحرکات نبود، شاید چیزی شبیه بیانیه سعدآباد را می باید انتظار می کشیدیم، با کمی امیتازات بیشتر.

علیرضا یاری
۱۵فروردين

آنچه در لوزان گذشت خوب بود یا بد؟

بیش از 24 ساعت از اعلام بیانیه گذشته است، تقریباً طی 24 ساعت گذشته بسیاری دست به اعلام موضع زده و هر یک از دیدی خاص به بررسی این بیانیه پرداخته اند. فارغ از آنکه هر کدام از تحلیلگران چه می گویند و مبنای تحلیلشان بر چه استوار است، نکته ای که در این امر مغفول مانده، این است که ما با همه ی آنچه از رو بنا می بینیم، از دل مذاکرات و جزییات توافق شده بر آن هیچ نمی دانیم.

با توجه به نادانسته های ما، و با پایین نشستن تب حمایت از بیانیه و یا رد آن، موسم بررسی کارشناسی آن فرا می رسد. پس از توافق ژنو حامیان توافق تا سر حد ممکن از رویارویی با منتقدین آن در یک جلسه ی مناظره اجتناب می کردند و سعی می کردند با در اختیار گرفتن آنتن تلویزیون و به مدد رسانه های مکتوب و تیترهای آن چنانی نقاط ضعف توافق ژنو را بپوشانند و به هر نحوی، از بی سواد خواندن تا ترسو نامیدن، منتقدین را ساکت نمایند.

امروز قریب به هیجده ماه از مذاکرات پس از توافق ژنو می گذرد، هدف از توافق و ادامه ی آن اثر بخشی بر سطح زندگی مردم بود، نکته ای که تا امروز اثر ملموسی بر زندگی آن ها نداشته و دولت نتوانسته این اثر را قابل لمس در اختیار مردم قرار دهد. یقیناً پس از این بیانیه و شعارهایی که مبنی بر حذف تحریم ها پس از امضای توافق مبتنی بر آن تا یازده تیرماه داده می شود، اثرات این توافقات باید روشن گردد.

اگر فرض را بر لغو تمامی تحریم ها و برچیده شدن سیاست های مانع در راه رشد و ترقی کشور بدانیم، می باید شش ماه دیگر ما شاهد یک تحول بزرگ در اقتصاد کشور و خروج از رکود به معنای واقعی آن باشیم و نیز اگر دولت اعتقاد دارد توانسته، توافقی انجام دهد که از یک طرف حقوق حقه ی مردم، در امر هسته ای حفظ گردد و از طرف دیگر، تحریم های ظالمانه علیه جمهوری اسلامی ایران را بردارد، یقیناً توان دفاع از آن را خواهد داشت و این بار با حمله به منتقدین سعی در ساکت کردن آنها نخواهد نمود.

بر عکس همه ی تحلیل گران وطنی و عده ای از مردم حاضر در فرودگاه، مردم ایران، نه خواهان وصف شعارها در عالی بودن بیانیه، یا هر چه نامیده می شود، و نه خواهان رد یکسره آن هستند، ملت دو انتظار اساسی دارند که طی ماه های آتی خود را به خوبی نشان خواهد داد، اول آنکه نتیجه ی ملموس این بیانیه و نرمش را در سطح زندگی و معیشت خود به وضوح درک نمایند و دومین نکته ای را که در آن مداقه خواهند نمود، این است که آیا دیپلماسی توانسته برای آن ها دانش هسته ای و حق استفاده از آن را به ارمغان بیاورد و یا آنکه همچنان این حق مسلم مردم، توسط قدرتهای استکباری رد می گردد. 

علیرضا یاری
۰۹فروردين

شکست جنگ نیابتی، عامل ورود نیروهای عربستان به جنگ با یمن

امروز بر کسی پوشیده نیست، که جریان مرتجع در منطقه به رهبری عربستان، احساس می کند در جنگ نیابتی بر علیه ایران شکست خورده است و سعی دارد به هر نحوی این روند را متوقف کند. ائتلاف مرتجعین علی رغم همه ی اختلافات در یک نکته با هم شریک هستند و آن این است که نباید قدرت جمهوری اسلامی ایران و حامیانش در منطقه گسترده شود و می باید جلوی این بر هم خوردن نظم قدرت سابق گرفته شود.

اعضای ائتلاف مرتجعین عبارتند از عربستان سعودی، ترکیه، قطر، امارات متحده عربی، اردن هاشمی، مغرب، بحرین و کویت. با بررسی نام کشورها و بررسی وضعیت آن ها می توان به خوبی یک نکته را درک کرد، این کشورها، اساساً با رای مردم مشکل دارند و نمی توانند ان را بپذیرند و هر جریان دموکراسی خواه را سرکوب می کنند. این کشورها به صورت آشکار و نهان با رژیم اشغالگر قدس، رابطه ی حسنه دارند و در فتنه ی سوریه و عراق نقش آفرینی می کنند.

این جریان در سوریه و عراق، در برابر نیروهای مترقی منطقه شکست خورد و چون خود را در یک طرف دعوا و جریان منادی وحدت و ضدیت با رژیم اشغالگر قدس را در طرف دیگر دعوا میدید، احساس شکست در جنگ نیابتی به آن ها دست داد. جنگی که یک طرف آن تکفیری ها به نیابت از اینان می جنگیدند و هر روز، زن و بچه های بی گناه این مناطق را می کشتند و یا به اسارت می بردند، که اوج خبری شدن رسانه ای این جنایات در کوبانی بود، و ذات وحشی ترکیه را در زمان بستن مرز بر نیروهای حاضر در کوبانی نشان داد.

علی رغم سرمایه گذاری بسیار بالای شیوخ مرتجع عرب بر جریان تروریستی، این جریان نتوانست در برابر نیروهای مردمی در عراق و سوریه پیروزی بزرگی به دست آورد و مردم علیه ظلم و بی عدالتی در یمن به پا خاستند و توانستند بر مناطق مختلف کشور تسلط یابند. در این حالت عربستان سعودی و یارانش، که دچار اشتباه محاسباتی شده و این اتفاق را قسمتی از جنگ نیابتی علیه خود می دیدند، حال آنکه پیام جمهوری اسلامی ایران، وحدت و ضدیت با رژیم منحوس صهیونیستی است، پیامی که ملت ها آن را می پذیرند و در برابر دولت های خود دست به قیام می زنند، تا به اهداف متعالی دست یابند. اما جریان مرتجع با حس خطر در کنار خود سعی می کند به سرکوب این جریانات بپردازد و هم اکنون هم، چون سعودی ها متوجه شده اند دیگر حنای جریانات تکفیری در بین مردم رنگ ندارد و توان بازی در زمین جنگ نیابتی را ندارند و انصارا...  نشان داده به راحتی توان شکستن آن ها را دارد، عربستان خود پا به عرصه ی جنگ نهاد.

عربستان و یارانش وارد باتلاقی شده اند، که بر عکس سوریه و عراق مجبورند خود به صورت مستقیم در آن بجنگند و از طرفی دارای مرز گسترده با عربستان هستند و از طرفی هم طایفه ای های آن ها در عربستان جمعیت گسترده ای می باشند.

نکته ای را که باید من باب اختلاف شیعیان یمن با دیگر شیعیان مورد دقت قرار داد، اختلاف فقهی آن ها با دیگر شیعیان در انتخاب امام است. زیدی ها در هر دوره کسی را امام می دانند که سلاح برداشته و برای اجرای عدالت قیام کند و شخص مشخصی برای این اتفاق مشخص نشده است و از طرفی همراه داشتن سلاح در این فقه واجب می باشد و دلیل همراهی همیشگی خنجر با آن ها به این دلیل است.

حالا عربستان قصد حمله به کشوری را دارد که فقهش آرزوی چنین شانسی را دارد و این چنان ضربه ای به عربستان وارد خواهد کرد که در پی یافتن مفری برای فرار از این باتلاق باشد. البته نمی توان رضایت غربی ها را از این عملیات نادیده گرفت چرا که ان ها از تراکم سلاح های گذشته در دسته شیوخ عرب کمی نگرانی داشتند، اما با این جنگ سلاح های آن ها در این راه خرج می گردد و مجدد مجبور می شوند در پی خرید سلاح باشند.

 

علیرضا یاری
۲۶اسفند

چرا توافق باید به شورای امنیت برود؟

خبرهایی شنیده شده است، مبنی بر اینکه اراده ای در درون مذاکرات قصد دارد، توافق را برای تصویب به شورای امنیت سازمان ملل متحد بفرستد. پس از این منتشر شدن این خبر، در درون جامعه ی رسانه ای ایران واکنش های متفاوتی رقم خورده است. در این نوشتار در پی پاسخ دادن به این و آن نیستیم، بلکه در پی آنم نکته ای را تذکر دهم، که پیش از آن نادیده گرفته شده است.

سوال اصلی این است که چرا ما با 5+1 مذاکره می کنیم؟ تا جواب این سوال داده نشود نمی توان مابفی مباحث را مطرح کرد و نسبت به یک خبر قضاوت کرد. اصلاً چرا طرف ایرانی از عنوان 5+1 استفاده می کند و طرف غربی آن را به گونه ای دیگرخطاب می کند؟ این سوالاتی است که پاسخ آن ها به فهم بسیاری از مسائل کمک می کند.

طرف ایرانی تا پیش از شروع قطعنامه های سازمان ملل متحد بر علیه برنامه ی هسته ایش، تحت هر عنوانی که با تروییکای اروپایی مذاکره می کرد، از آن پس همه ی ادعایش این بوده که تحت لوای قطعنامه های سازمان ملل متحد با این کشورها مذاکره کرد و از این جهت آن ها را با عنوان  5+1 خوانده است. که می توان این قسمت از قطعنامه ی 1929 را ناظر به این امر دانست:"  شورای امنیت بر تمایل چین، فرانسه، آلمان، فدراسیون روسیه، انگلیس و ایالات متحده برای افزایش بیشتر تلاش‌های دیپلماتیک به منظور ارتقای گفت‌وگو و رایزنی‌ها تاکید می‌کند که شامل از سرگیری گفت‌وگو با ایران درباره موضوع هسته‌ای بدون پیش‌شرط‌هاست، اخیرا در نشست کشورهای فوق با ایران در اول اکتبر 2009 در ژنو، با نگاهی که به دنبال یک راه حل جامع، طولانی و مناسب درباره این موضوع بود که بر پایه پیشنهاد مطرح شده از سوی چین، فرانسه، آلمان، فدراسیون روسیه، انگلیس و ایالات متحده در تاریخ 14 ژوئن 2008 است، فرصت توسعه روابط و همکاری گسترده‌تر با ایران بر اساس احترام متقابل و ایجاد اعتماد بین‌المللی در خصوص ماهیت منحصرا صلح آمیز برنامه هسته‌ای ایران فراهم می‌شد و در میان چیزهای دیگر، آغاز مذاکرات رسمی با ایران برپایه پیشنهاد ژوئن 2008 و شورای امنیت با سپاسگزاری به اطلاع می‌رساند که پیشنهاد ژوئن 2008 همانطور که در ضمیمه IV این قطعنامه آمده است، هنوز مطرح است."

با توجه به مورد فوق طبیعی می نماید، هر توافقی پس از نهایی شدن در گروه 5+1 و ایران، به شورای امنیت سازمان ملل متحد برود و اگر غیر از این عمل شود، به گونه ای دیگر می توان مذاکرات را تفسیر کرد. فارغ از آنکه چه برداشت هایی از خبر رفتن به مذاکرات وجود دارد، این از ابتدای راه مذاکرات طبیعی می نمود که در صورت نهایی شدن مذاکرات سند توافق به شورای امنیت سازمان ملل متحد برای تصویب برود. این نه ناشی از ترس کنگره، که نشئت گرفته از واقعیت مذاکرات است.

علیرضا یاری
۲۰اسفند

چه کسی سخنرانی مطهری را بر هم زد؟

برای جوانان دانشجوی امروز، پس از اتفاقات شیراز شاید این سوال پیش بیاید، که چرا این اتفاق افتاد و چه کسی بانیان این امر بوده اند؟ سال هاست که فضای گفتگوی کشور شاهد چنین اتفاقاتی نبوده است و این کج خلقی ها مدت ها بود که از فضای کشور رخت بربسته بود، اما چه شد که مجدد سخنرانی علی مطهری با فشار عده ای بر هم خورد و اجازه داده نشد، برنامه ی وی برگزار گردد؟

جوانانی که یک دهه ی اخیر دانشجو بوده اند، بر هم خوردن نظم برنامه ها و یا ایجاد درگیری در آن ها را فقط طی سال 88، و آن هم توسط گروهی خاص را دیده اند، گروهی که پیش از انتخابات تمرین خود را برای پس از انتخابات آغاز کرده بود و به هر بهانه ای که شده بود، دست به ساختارشکنی می زد و جریانی که اصطلاح خودسر برای آنان استفاده می شد و می شود، طی آن سال ها تحرک خاصی نداشت، اما چه شد که این جریان مجدداً پس از یک دهه به یک برنامه ی دانشگاهی واکنشی به این شدت داد؟

ریشه یابی این اتفاق را می باید از شروع آن و سال های پس از جنگ انجام داد. طی آن سال ها جریانی دگراندیش با ارائه ی قرائت شخصی بی آن که هیچ سند و مدرکی دال بر صحت حرف خود داشته باشند، سعی در تبلیغ نسخه ای جدید از اسلام داشتند، نسخه ای که فقها و اسلام شناسان آن را بدعت در دین می  دانستند و مطرح کنندگان آن را ناآشنا به مسائل و جاهل خطاب می کردند.

بعضی مدیران آن دوره با حمایت از این دست سخنرانی ها و حمله به اعتقادات مردم، باعث آن می شدند تا غیرت دینی جمعیتی بزرگ از کشور به تحرک واداشته شود و اینان سعی در پاسخ گویی کنند، اما سیاست های دانشگاه ها اجازه ی پاسخ گویی به آن ها را نمیداد و این حرکت آرام و منطقی آن ها را به سمت رادیکال شدن پیش میبرد و زمینه را برای هر حرکت تند فراهم می کرد و عده ای سو استفاده گر نیز از این رهگذر، دست به اقداماتی میزدند، که هیچ گاه خواست قشر اکثریت مذهبی نبود، اما جریان تجدیدنظر طلب سعی می کرد، آن را به پای اینان بنویسد.

طی سال های دهه ی 70، دانشجوهایی که از جنگ بازگشته بودند و یا آنان که تازه به سن جوانانی رسیده بودند و از خانواده های مذهبی پا به دانشگاه می گذاشتند، سعی داشتند با همه ی توان در برابر این تحرکات ضد دینی ایستاده و تا سر حد امکان آن ها را پاسخ دهند، اما با ممانعت مسئولین دانشگاه مواجه می شدند و حکایت تاسیس جامعه اسلامی دانشجویان طی آن سال ها و سنگ اندازی در جریان این اتفاق، خود مویدی بر این این کلام است.

طی سالهای اصلاحات رویه ی گذشته با قدرت بیشتری پی گرفته شد و تشکل های مذهبی و مقید به اصول انقلاب اسلامی، بیش از گذشته تحت فشار قرار گرفتند و هر روز به بهانه ای به باورهای دانشجوهای مسلمان حمله میشد. از اظهارات سخیف آقاجری تا برداشت هایی که عده ای از این جریان از قران بروز میدادند همواره باعث تحریک غیرت دینی نیروهای مسلمان میشد، اما در زمان پاسخگویی این فرصت از آن ها گرفته میشد و تحت عناوین مختلف به آن ها برچسب زده میشد.

طبیعی می نمود در این فضا که یک طرف از سخن گفتن منع میشد و به هزار راه قانونی و غیرقانونی وادار به سکوت میشد، جریانی به پا خیزد و اقدام به مقابله به مثل نماید. این مقابله به مثل تحرکی رادیکال و برای رسیدن به برابری در گفته نشدن حرف ها بود.

طی دوران مهرورزی، دولت سعی کرد مانع از سخنرانی هایی گردد که به اعتقادات مردم حمله می کند و باورهای مردم را بی ارائه ی سند و مدرک به سخره می گیرد، این اقدام دولت فضای دانشگاه ها را از تنش خارج کرد و به سمت گفتگو پیش برد، هر چند عده ای در فتنه ی 88 موفقیت خود را در بر هم زدن دانشگاه دیدند و در این راه تلاش ها کردند،.

با روی کارآمدن دولت جدید نرم نرم فضایی ایجاد شد، که اینگونه حس شود که مجدداً کشور به سمت دوران گذشته در حال عقبگرد می باشد. خبر لغو برنامه های منتقدین دولت در دانشگاه، خبر اصلی روز دانشجوی امسال بود که تا مدت ها سعی میشد به گونه ای توجیه گردد، برخورد با نشریات منتقد و توقیف آن ها نیز قسمتی از خبرهای کشور بود. اما در مقابل دولت در برابر غیر انسانی خواندن حکم الهی قصاص، توسط یک روزنامه از حامیان خود هیچ حرکتی نکرد و تنها پاسخش سکوت بود. در برابر توهین روزنامه ی اعتماد به باور مردم طی روزهای اخیر نیز مجدداً سکوت کرد و این روزنامه با خیال راحت می تواند به کار خود ادامه دهد.

با پدید آمدن فضای تک گویی و ساکت کردن دیگران طی ماه های گذشته بروز تحرکاتی مانند آنچه در شیراز اتفاق افتاد، آیا با توجه به تجربه ی تاریخی طبیعی نیست و نباید این گونه پنداشت علت این اتفاق سیاست های دولت است و این اتفاق معلول سیاست های غلط دولت، می باشد؟

امروز عده ای از حامیان دولت هر گونه توهین و حمله ای که می توانند بر علیه منتقدین انجام می دهند، و با رسانه هایی که در اختیار دارند، انواع برچسب ها را که خود لایق آن هستند به این گروه می زنند. رییس جمهور بارها به منتقدین خود حمله کرده و از عناوین ناصواب و بعضاً بد برای خطاب قرار دادن آن ها استفاده کرده است و در مقابل رسانه های این جریان با کوچک ترین تحرکی مورد تذکر قرار می گیرند، آیا انتظار آن که عده ای اتفاقاتی شبیه شیراز را پدید بیاورند، غیر طبیعی می نماید؟

 

علیرضا یاری
۲۴مهر

نام کوبانی این روزها کلمه ی کلیدی بسیاری از خبرگزاری ها شده است و در اقصی نقاط جهان مردمی که اخبار را دنبال می کنند آن را می شناسند.این شهر کرد نشین سوریه از آن رو که می رود شاهد فاجعه ی انسانی باشد باعث واکنش هایی در سطح جهان شده است. این واکنش ها را می توان در چند سطح و در اقصی نقاط جهان مشاهده کرد. شاید اولین بخش کل مردم جهان را متوجه مظلومیت منطقه ای از جهان کرده که بر اساس گزارش رسانه ها در آستانه فاجعه انسانی است، فاجعه انسانی ای که یک سر آن دولت ترکیه با بسته نگه داشتن مرز خود است و سر دیگر آن گروه تروریستی داعش است. گروهی که محصول حمایت های غربی ها و کشورهای مرتجع منطقه از مخالفین مسلح اسد و صادر کردن تروریست های مناطق مختلف جهان به این نقطه است.

اما چرا کوبانی یاید کانون توجه قرار گیرد علی رغم همه ی فجایعی که هر روز توسط این تروریست ها انجام می شود؟ پیش از آنکه به این سوال پاسخ داده شود در زیر به یک سیر تاریخی پرداخته می شود و سپس سوال با توجه به داده های داده شده، سعی می شود پاسخ داده شود. 

در سال 1980 و هنگامی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در جریان بود، برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا گفت: مشکل اصلی و مهمی که آمریکا در حال حاضر با آن مواجه است، این است که نمی‌داند چگونه می‌توان جنگ دیگری در خلیج فارس به راه انداخت که در حاشیه و پیرامون جنگ عراق با ایران قرار داشته باشد تا به این وسیله آمریکا بتواند قرارداد "سایکس پیکو" را اصلاح و تعدیل کند.[1] متعاقب نظرات فوق، که بر آمده از نظر کارشناسان آمریکایی بود طرح خاورمیانه بزرگ، توسط دولت بوش اعلام گردید.طرح خاورمیانه بزرگ  برای نخستین بار در 12 سپتامبر 2002 توسط کولین پاول مطرح گردید. از سوی دیگر، نیکولاس برنز (Nicholas Burns) نماینده ایالات‌متحده در ناتو در سخنرانی خود در اکتبر 2003 در شهر پراگ از اروپا دعوت نمود تا تلاش‌های خود را بر روی برقراری صلح و امنیت در«خاورمیانه بزرگ» متمرکز سازد. در نوامبر 2003 دولت بوش طرح خود را برای خاورمیانه بزرگ رسما اعلام کرد. متعاقبا، دولت امریکا پیش نویس طرح «خاورمیانه بزرگ» را پیش از اینکه کشورهای عرب را از محتوای آن مطلع سازد بین کشورهای گروه 8، جهت بررسی در نشست آتی در ژوئن 2004 توزیع نمود.[2]

 

این طرح با مخالفت کشورهای عربی و اروپایی و برخورد بدبینانه ی آنها همراه گردید.این طرح با 4 هدف، سیاسی،اقتصادی، فرهنگی و جغرافیایی آماده گردیده بود.
۱- اهداف سیاسی
در این سطح، طرح خاورمیانه بزرگ دو هدف را دنبال می‌کند:
۱-۱- امنیت و مشروعیت بخشیدن به اسراییل
به گفته ویلیام فاف، طرح خاورمیانه بزرگ امریکا، فوریت حل مسأله فلسطین را از اولویت می‌اندازد، زیرا چالش‌های فراوان دیگری، در خاورمیانه هستند که مسأله فلسطین، در کنار دیگر چالش‌ها و مشکلات خاورمیانه باید حل شود. محافظه‌کاران کاخ سفید تلاش می‌کنند که از تاکتیک استتار استفاده کنند و بزرگ‌ترین مشکل خاورمیانه را در ردیف دیگر مشکلات به شمار ‌آورند.
۲-۱- تغییر رهیافت سخت افزاری به نرم‌افزاری
امریکا، هرگز نمی‌تواند از منافع راهبردی خود در خاورمیانه چشم پوشی کند. بنابراین طبق قاعدة هزینه و فایده، طرح خاورمیانه بزرگ امریکا، رهیافت جایگزینی نرم‌افزارها به جای سخت‌افزارها را دنبال می‌کند.
۲- اهداف اقتصادی
طرح خاورمیانه بزرگ امریکا در بعد اقتصادی نیز چند هدف را دنبال می‌کند:
۱-۲- تأمین انرژی غرب
با توجه به این که خاورمیانه، مهم‌ترین منبع انرژی نفت و گاز جهان است، امریکا در طرح خاورمیانه بزرگ، از راه تغییرات و سیاستگذاری‌های موردنظر خود، می‌خواهد جریان آزاد و ایمن نفت را به کشورهای دیگر تأمین کند که این خود، دو هدف خردتر را پیگیری می‌کند:
الف.تأمین دو سوم انرژی موردنیازامریکاازاین منطقه.
ب.تأثیرگذاری برسیاست خارجی کشورهای اروپایی و ژاپن و ...
هنگامی که امریکا بر سرچشمه‌های نفتی، در خاورمیانه تسلط داشته باشد، کشورهای نیازمند به نفت در سیاست خارجی و بین‌المللی خود منافع و خواسته‌های امریکا را در مجامع بین‌المللی مانند سازمان ملل متحد، شورای امنیت و ... باید در نظر داشته باشند. دیدگاه قدیمی که تسلط بر خاورمیانه را برابر با تسلط بر تمام جهان می‌دانست، امروز عینیت یافته است.
۲-۲- بازارهای منطقه
خاورمیانه به دلیل منابع انرژی و درآمدهای آن و با توجه به افزایش جمعیت مصرف کننده، بازار پرسودی را برای کالاهای تولیدی در کارخانه‌های آسیا، اروپا و امریکا، پدید آورده است. بنابراین، سلطه بر خاورمیانه به عنوان شاهرگ اقتصادی و شاهراه حمل و نقل جهان امتیاز بزرگی به شمار می‌رود که امریکا در طرح خاورمیانه بزرگ آن را پیش ‌بینی کرده است.
۳- اهداف فرهنگی
از نظر فرهنگی، بیشتر مردم خاورمیانه، پیرو دین و فرهنگ اسلام است که با فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب، سازگاری ندارد. طرح خاورمیانه بزرگ امریکا کوشش می‌کند که با نهادینه کردن آموزه‌ها و ارزش‌های لیبرال دموکراسی، بینش فرهنگی و اندیشگی مردم خاورمیانه را تغییر بدهد.
۴-اهداف جغرافیایی
در متن طرح خاورمیانه بزرگ امریکا، تنها به اصلاحات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی منطقه خاورمیانه بزرگ پرداخته شده و از اصلاحات جغرافیایی سخن به میان نیامده است. اما تغییر مرزهای جغرافیایی و سیاسی خاورمیانه یکی از اهداف مهم امریکا است. چنانکه کالین پاول، درباره یورش امریکا به عراق گفته بود:
«هدف از حمله امریکا به عراق تغییر نقشه خاورمیانه و ایجاد یک خاورمیانه جدید است».[3] فارغ از مباحث دیگر این طرح آمریکا توان بسیار بالایی برای انجام رساندن اهداف جغرافیایی این طرح انجام داد.  مجلس سنای آمریکا در 29/9/2007 به شرطی با عقب‌نشینی نیروهای آمریکایی از عراق موافقت کرد که بغداد با تشکیل سه کشور کردهاُ عرب های سنی و اعراب شیعه موافقت کند و از مسعود بارزانی خواست برای تعیین سرنوشت منطقه کردستان به پایتختی شهر نفت‌خیز کرکوک در این منطقه همه پرسی برگزار کند و معروف است که فرمان پریمر و متحدانش در عراق خواستار تشکیل ایالت‌هایی خودمختار در عراق برپایه‌ای طایفه‌ای بودند که سه ایالت شیعیان در جنوب و سنی‌ها در مرکز و کردها در شمال را دربرمی‌گیرد.[4] 

این طرح برای تمامی کشورهای خاورمیانه برنامه دارد و برای امن کردن رژیم صهیونیستی و مشروعیت بخشیدن به این رژیم، سعی دارد در منطقه کشورهایی با نژادها و یا مذاهب یکسان پدید آورد تا به وجود  یک کشور برای یهودیان، مشروعیت بخشد.دولت های غربی که از گذشته با دمیدن در تنور اختلافات مذهبی در بین اهل تسنن و تشیع، بواسطه ی عده ای جاهل خبره بودند، این بار با استفاده از بیکاری بالا در کشورهای عربی و فضای پیش آمده از بحران اقتصادی توانستند جاهلین مسلمان را تحت لوای جهاد با رافضیان به سوریه وارد کرده، و به دنبال آن پیگیر نقشه ی بلند مدت خود برای منطقه باشند.تا پیش از حمله ی داعش به قسمت های کردنشین عراق و سوریه عملاً این نقشه شکل گرفته بود و با نگاهی به مناطق تحت سیطزه ی داعش به راحتی می توان به این نکته پی برد. کما آنکه مسعود بارزانی در برهه حمله داعش به عراق و سقوط موصل، این درگیریها را در گیری شیعه و سنی قلمداد کرد و اعلام کرد که با دولت اسلامی عراق و شام هم مرز است و داعیه ی تجزیه طلبی و شکل گیری کشور کردی را داشت. کردهای سوریه هم چند صباحی پس از شروع درگیری ها در سوریه عملاً کنترل مناطق کردنشین را خود در دست گرفتند و یک ناحیه ی خود گردان پدید آوردند. نیچروان بارزانی، نخست وزیر کردستان عراق، روز سه شنبه 17 ژوئن گفت که عربهای اهل سنت عراق باید منطقه خودمختار خود را داشته باشند. بارزانی به خبرگزاری بی بی سی گفت: "در حال حاضر هیچ اعتمادی" در عراق وجود ندارد. او گفت که اولویت اول کردستان عراق در شرایط کنونی حفظ تمامیت اداری کردستان در شمال و شرق این کشور است. او خواستار اعطای یک منطقه خودمختار برای عربهای سنی مذهب عراق شد و گفت که حاضر نیست برای بیرون راندن نیروهای داعش از شهرهای موصل و تکریت از نیروهای پیشمرگه کرد استفاد کند.[5]  مسعود بارزانی، رئیس دولت منطقه‌ای کردستان عراق در مصاحبه با روزنامه آلمانی "دی ولت" درباره واکنش واشنگتن و آنکارا نسبت به کشور مستقل کردستان پیش‌بینی کرده و گفت: من انتظار همکاری یا مقاومت فعال را ندارم.وی که در چند روز گذشته از پارلمان کردستان در اربیل خواسته بود تا تاریخ معینی را برای برگزاری رفراندوم در خصوص کشور مستقل کردستان مشخص کنند، گفت: مردم تنها می‌توانند به صورت داوطلبانه کنار یکدیگر زندگی کنند نه با زور و اجبار.بارزانی ادامه داد: تا چند وقت اخیر صحبت درباره استقلال کردستان می‌توانست باعث زندانی شدن شما شود اما استقلال حق طبیعی هر ملتی است. [6] 

اظهارات فوق تنها بخشی از صحبت هایی است که توسط مقامات کردستان برای تجزیه طلبی مطرح می گردید و آنها هر روز بیشتر بر این طبل می کوبیدند، اما با توجه به مخالفت های جهانی و منطقه ای و نیز در بین اکراد، اینها نیاز به رغم خوردن فاجعه ای انسانی داشتند که در اثر آن بتوانند ذهن های متاثر از این حادثه را پذیرای این اقدام خود کنند و بوسیله ی هولوکاست سازی، مشروعیت برای ایجاد یک کشور برای کردها در جهت دفاع از خود را فراهم سازند. این فاجعه نزدیک بود برای کردهای ایزدی شکل بگیرد و وضعیت این کردها تا مدتها برای جهانیان مایه ی تاثر بود، هنوز این اتفاق از ذهن مردم دنیا بیرون نرفته بود که بحران کوبانی شروع شد. نیروهای ائتلاف به راحتی می گویند شاید این شهر سقوط کند، ائتلافی که آمده مانع از فاجعه ی انسانی در منطقه گردد و به این بهانه برای تضعیف سوریه به بمباران زیر ساخت های اقتصادی آن دست می زند.سخنگوی وزارت دفاع آمریکا با اعتراف به اینکه واشنگتن توانایی نابودی داعش در کوتاه مدت را ندارد از احتمال سقوط شهر عین العرب(کوبانی) به دست تروریست های داعش خبر داد.آمریکا خود را آماده سقوط عین العرب به دست داعش می کند. "جان کربی" سخنگوی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) با بیان این مطلب گفت: مردم باید بدانند که ما در این شهر اهداف راهبردی کمی داریم. وی با اذعان به ناتوانی ارتش آمریکا در جلوگیری از پیشروی داعش افزود: داعش یک روزه از بین نمی رود و سقوط عین العرب محتمل است.[7] از طرف دیگر بسیاری از رسانه ها به صورت دانسته یا نادانسته در این پازل غربی-صهیونیستی عملکرده و با یادآوری فجایع تاریخی ذهن ها را برای به ثمر رساندن این نقشه ی شوم آماده می سازند.به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، روزنامه ایندیپندنت روز شنبه در گزارشی تحت عنوان "سربرنیتسا را فراموش نکنیم" تأکید کرد: در سایه کنترل حدود 40 درصد از شهر عین العرب سوریه و خودداری ترکیه از کمک، احتمالا ساکنان این شهر با کشتاری مشابه با فاجعه سربرنیتسا مواجه شوند.در سال 1995 جنایتکاران صرب با حمله به سربرنیتسا حدود 8 هزار نفر را به قتل رسانده و ده ها هزار نفر را آواره کردند.[8] نمونه بالا یکی از هزاران خبریست که به این گونه مخابره شده و باعث تحریک احساسات مردم جهان شده است. نکته ی جالب در مورد تمامی فجایع مورد اشاره تشکیل یک کشور برای حفاظت از قومیت یا نزاد و یا مذهب در خطر است.

اما این اقدامات باعث تحریک بسیاری در اقصی نقاط جهان شده است. مثل دبیر کل سازمان ملل که در این باره موضع گیری کرده است وی کسی است که چشم خود را بر فجایع غزه بست اما اینک به صورت فعال در میدان است.[9] از سوی دیگر کردها در کشورهای ایران و ترکیه به میدان آمده و با تحریک شدن حس ناسیونالیزم کردیشان شدیداْ فعال شده اند. حتی با توجه به آنکه در ترکیه کشته هم داده اند حاضر به عقب نشینی نشده اند.[10] [11] همچنین واکنش کردها در آلمان[12] تظاهرات کردها در هلند و بروکسل[13]

اینک داعش به عنوان ابزاری کارآمد می رود تا باعث عملی شدن نقشه ی آمریکا و ایجاد دومینوی تجزیه در کشورهای منطقه گردد. کردها بواسطه ی عین العرب یا همان کوبانی احساساتشان برانگیخته شده است و با توجه به آنکه نشان داده اند حاضران کشته هایی در راه برادران خود تقدیم کنند، آماده ی جدایی می شوند. از طرفی مردم دنیا با توجه به ذهنیتی که زسانه ها برای آنها ساخته اند و مقایسه ای که بین این اتفاق و دیگر فجایع می کنند ذهنشان آماده ی پذیرش یک کشور کرد می شود. با تشکیل دولت کرد از پی آن دولت عرب سنی که مرز آن بوسیله داعش آماده شده ایجاد می گردد و در پی آن قسمتهای شیعه نشین عراق و علوی نشین سوریه به کشورهای مجزایی تبدیل می گردند. این خواب آشفته ایست که غربی ها برای آینده ی خاورمیانه با تاکید بر عامل نژاد و مذهب دیده اند و فاجعه احتمالی کوبانی استارتی برای تعبیر این رویاست.

و نقشه ی زیر کمال این خواب آشفته برای غربی هاست.

 

 

1.اظهارات برژینسکی راجع به خاورمیانه

2.طرح خاورمیانه بزرگ

3.اهداف طرح خاورمیاته بزرگ

4.طرح سنا برای اجازه ی خروج از عراق

5.اعلام به رسمیت نشناختن حمله یک گروه تروریستی به کشور و در خواست برای تشکیل دولت عرب سنی در عراق توسط نخست وزیر اقلیم خودگردان کردستان

6.تلاشهای مسعود بارزانی برای تجزیه با توجه به شرایط فراهم آمده توسط داعش

7.احتمال سقوط کوبانی در بیانات مقامات آمریکایی

8.شبیه سازی کوبانی با فجایع قبلی در رسانه ها

9.اظهارات دبیرکل سازمان ملل درباره ی کوبانی

10.تظاهرات کردها در ترکیه در حمایت از کوبانی

۱۱.تظاهرات کردها در ایران در حمایت از کوبانی

12.تظاهرات کردها در آلمان در حمایت از کوبانی

۱۳.تظاهرات کردها در بروکسل و هلند


علیرضا یاری
۲۵فروردين
بعد کلی کلنجار رفتن با خودم و ننوشتن برای بیش از دو ماه مجدد قصد کرده ام بنویسم و بلاگر ا به عنوان مامنی برای نوشته هایم و فورانهای دلم انتخاب کردم بلاگفا را با همه ی آدرسهایش حفظ خواهم کرد اما اینجا مامن امنم خواهد بود.انشاالله
علیرضا یاری
۰۲آبان

برای هم نسل های من،شنیده شدن چپ و راست،از انتخابات سال 76 شروع شد،آن جا که ناطق نماینده ی جناح راست و خاتمی نماینده جناح چپ شد.بچه حزب اللهی ها،که سنشان به کار سیاسی می رسید، گرد ناطق جمع شدند و تنها تشکل دانشجویی بچه حزب اللهی ها، یعنی جامعه اسلامی دانشجویان، هم از ناطق اعلام حمایت کرد.این جناح هشت سال از کارهای دولت سازندگی به خیال آنکه از خود هستند دفاع کرده بود.در آن انتخابات ناطق را همه ی آمال خود می دیدند و هاشمی کسی بود که به خاطر اقدامات دولتش نقطه آشیل این جریان شده بود،هر روز به خاطرش تخریب می شدند.

آن روزها گذشت هشت سال دوران اصلاحات، همان هایی که به ناطق رای داده بودند و از هاشمی حمایت کرده بودندمجبور بودند پاسخگوی هشت سال سازندگی ای باشند که خود به آن نقد داشتند و مجبور بودن از هاشمی به خیال آنکه از خود است حمایت کنند، اما این منفعل بودن با وقوع سه تیر رنگ دیگری به خود گرفت رای آوردن احمدی نژاد نشان داد که هاشمی نماینده ی کسانی بود که به دورغ منتقد و مخالفش شده بودند و هشت سال از آن برای زیر سوال بردن جناح رو به رو استفاده کرده بودند.

الان جریانات روشن شده بود مشخص شد که سال 76 انتخاباتی در کار نبوده و برای یک جریان خاص فرق نمی کرد که رای بیاورد و جناح حزب اللهی ها در آن انتخابات کسی را نداشته است.

دیگر هاشمی خودی نبود،تازه دوران پرسیدن ما از سالهای گذشته شروع شده بود و ما بودیم که مدعی شده بودیم و تازه درک کرده بودیم که چه کسانی با یکدیگر تفاوت دارند.

هشت سال احمدی نژاد خیلی چیز ها را شفاف کرد و نشان داد که خیلی ها علی رغم آنچه که به نظر می آید با هم هستند.نشان داد دوگانه ی چپ و راست و اصولگرا و اصلاح طلب فقط پوشش است.

نشان داد دو جریان در کشور وجود دارد یکی جریان حزب اللهی ها و دیگری جریان مقابل آنها.

آخر این هشت سال و حمایت ناطق و خاتمی و هاشمی از یک گزینه ی واحد نشان داد که 76 فرقی نمی کرد که رای بیاورد،و نشان داد 84 هم هر کس رای میاورد فرقی نداشت، فقط نباید احمدی نژاد رای می آورد و چه زیبا گفت احمدی نژاد که وارد منطقه ی ممنوعه شده است.سال 92 هم هر کس رای می آورد فرقی نداشت فقط این جلیلی بود که نباید رییس جمهور می شد.

انتخابات 92 گذشت و جلیلی هم رای نیاورد و الان دوباره روند گذشته دوباره شروع شده است،کسانی که دیروز از رای آوردن روحانی نمی توانستند شادیشان را کتمان کنند شده اند منتقد.

آقای لاریجانی که قرابتشان با آقای هاشمی بر کسی پوشیده نیست بدون آنکه حرف هاشمی را رد کند فقط آن را نابجا میداند،اشراقی را نقد می کند و برادر زنش را تکذیب می کند،انگار دوباره بازی هشت سال اصلاحات شروع شده است و کسانی که به مدد حضور احمدی نژاد موضع انقلابیشان! دیده نمی شد مجدداً در میدان نقد وارد شده اند و جالب آنکه بعضی از بچه حزب اللهی ها مجدداً کلاه سالهای اصلاحات دارد بر سرشان می رود و آقای کوچک زاده در یک اقدام عجیب بوسه بر بازوی آقای لاریجانی میزد تا بدین گونه از مواضع انقلابیش تشکر کرده باشد.

اما من با کمال افتخار می گویم قاطبه ی بچه حزب اللهی ها دیگر گول این دوگانگی های ساختگی را نمی خورند و فضا به دوره ی گذشته باز نخواهد گشت.

علیرضا یاری
۲۶مهر

 

طی روزهای اخیر و بعد از اتمام مذاکرات ژنو، جوی در رسانه های داخلی راه افتاده و شدیداً سعی می شود مذاکرات زنو را فتح بابی برای موفقیت های بیشتر در پرونده ی هسته ای نشان داده شود.اما رسانه ها پاسخی برای سوال اساسی  زیر ندارند، و آن این است که مگر شما از آنچه در جلسه گذشته اطلاع دارید؟مگر طرفین توافق نکرده اند جلسه محرمانه بماند، چطور دم از موفقیت آمیز بودنش میزنید؟ و حتی طرفین در جوابهای کلی که به سوالات دادند پاسخ دندان گیری نداده اند شما چگونه آن را به این شدت مثبت میدانید؟شاید استدلال شود که خود مذاکره کننده ها دم از مثبت بودن آن میزنند، آن موقع تنها پاسخی که به این بی دلیلی آنها باید داد این است که عطر آن است که خود ببوید نه عطار بگوید. یقیناً اگر تا این حد مثبت بود ما واکنش های بهتری دریافت می کردیم.

طرف غربی یکسری خطوط قرمز دارد و یقیناً از آنها کوتاه نخواهد آمد. ما نیز یکسری خطوط قرمز داریم که نه می توانیم و نه حق داریم و نه می خواهیم از آن کوتاه بیاییم. این خطوط قرمز ما و خطوط قرمز غربی ها در جاهایی با هم تعارض و تناقض پیدا می کند و همین تعارض ها و تناقض هاست که سالها مانع از پیشروی مذاکرات شده است.

طرف ایرانی نمی تواند از غنی سازی در خاک ایران چشم پوشی کند و این اولین خط قرمزی است که همان ابتدای امر با یکی از خطوط قرمز غربی ها در تعارض قرار می گیرد، چرا که طرف غربی نمی خواهد اجازه دهد که ایران در درون خاک خود غنی سازی کند و این را به عنوان یکی از خطوط قرمز خود اعلام کرده است.اگر فرض را بر ایجاد یک توافق ضمنی یا حتی نزدیک شدن دیدگاهها در ژنو بگذاریم،باید بپرسیم که طرف غربی از نظر خود کوتاه آمده است یا این طرف ایرانی است که از خطوط قرمز گذشته است، شاید اگر فرض را بر نزدیک شدن دیدگاه بگذاریم،با توجه به اتفاقات سالهای گذشته و شناختی که از طرفین داریم، حدس این نکته سخت نباشد که متوجه شویم، اگر هر کوتاه آمدنی صورت گرفته باشد یا آنکه قولش داده شده باشد، از طرف که بوده است.

انتظار ایرانیان از مذاکرات هسته ای این است که حق غنی سازی در درون خاک ایران به رسمیت شناخته شود،تحریم های ناجوانمردانه و خلافی که علیه ایران اعمال شده است برداشته شود،سایتهای هسته ای هیچ کدام تعطیل نشوند،سایتهای نظامیمان از معرض بازرسی (جاسوسی) در امان بمانند و در یک کلام ذره ای از منافع ملی مان خدشه دار نگردد.

اگر فرض را بر حسن نیت دموکراتها و شخص اوباما بگذاریم و آنها را خواهان حل مسئله ی هسته ای با ایران بدانیم، سوالی که پیش می آید این است اوبامایی که نمی تواند کنگره را برای تصویب یک بودجه راضی کند و چند مدتی دولت فدرال آمریکا تعطیل می شود و منافع مسلم ملیشان به خطر می افتد چگونه می تواند کنگره را برای لغو تحریمهای ایران راضی کند؟ تیم فعلی ساکن در کاخ سفید نشان داده است که صداقت ندارد این عدم صداقت را می توان در مصاحبه ها و موضع گیریهای آنها دید،اما اگر فرض را هم بر حسن نیت اینان بگذاریم، یقیناً کنگره ای که به خاطر اختلاف نظر با اوباما بودجه ی کشور را تصویب نمی کند و کشورشان را در آستانه ی پرتگاه ملی قرار می دهد اجازه نخواهد داد اندکی از تحریم ها برداشته شود.

هدف از مذاکره کسب منافع ملی برای کشور و یا حفظ آن است و مذاکره ای که بخواهد در آن منافع ملی معامله شود مطرود است.با توجه به آرایش کنگره ی امریکا این حس وجود دارد که طرف غربی نیامده حقی را به رسمیت بشناسد بلکه آمده است تا ما را از حقمان محروم کند نیازی نیست که چندان کندوکاو انجام دهیم فقط کافیست اظهارات مقامات آمریکا را در یک ماه اخیر مطالعه کنیم تا به این نکته پی ببریم.

با توجه به آنچه در بالا گذشت نمی توان انتظاری از این دست مذاکرات داشت،مگر آنکه طرف غربی بخواهد از زیاده خواهی دست بردارد و حق ایرانیان را به رسمیت بشناسد،و در انتها باید گفت این همه ذوق زدگی رسانه های داخلی بی دلیل است.

علیرضا یاری
۲۳مهر


بعد از روی کارآمدن دولت جدید(این نکته نباید فراموش گردد،که در سال 88 عده ای نتوانستند آراء مردم را بپذیرند اما در سال 92 آنان که رای نیاوردند به رای مردم تمکین کردند)،رهبر معظم انقلاب اسلامی،امام خامنه ای،از تاکتیک جدیدی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نام بردند.نامی را که حضرت آقا بر این تاکتیک جدید گذاشتند،نرمش قهرمانانه بود.نباید فراموش کرد که نرمش قهرمانانه یک تاکتیک در سیاست خارجی است و استراتژی همان است که از اول انقلاب پی گرفته شده است.

بعد از نامی که حصرت آقا بر این تاکتیک جدید گذاشتند،آنهایی که با نوشته های پیشین ایشان آشنایی داشتند این نکته را متذکر شدند؛این همان نامی است که حضرت آقا برای ترجمه ی کتاب صلح امام حسن انتخاب کرده اند.نتیجه آنکه اگر بخواهیم تاکتیک جدید نظام جمهوری اسلامی را در سیاست خارجی بررسی کنیم،اول باید صلح امام حسن را مورد بررسی قرار دهیم.

مفاد صلح امام حسن تا آنجا که در خاطره نگارنده هست،این بود که اولاً حکومت به دستان معاویه می افتاد،یقیناً در حالت عادی مقبول نبود،اما با توجه به شرایط پیش آمده گریزی هم از آن نبود.ثانیاً خلافت پس از معاویه،یا به امام حسن و یا امام حسین می رسید.ثالثاً نیازی به بیعت ایشان با معاویه نبود.رابعاً شیعیان ایشان،هم از تعرض معاویه می باید در امان می ماندند.

مهمترین دستاوردی که این صلح داشت،روشدن چهره ی معاویه برای مردم بود،چرا که معاویه با حرکتهای فریبکارانه چهره ای ظاهر الصلاح برای خود در بین مردم ساخته بود و نیاز می نمود که چهره ی واقعی وی به مردم شناخته شود تا راه حق مشخص گردد.معاویه پس از صلح سخنرانی ای در مسجد کوفه انجام داد و در آن اعلام کرد که برای حکومت با آنها می جنگیده و قصد دیگری نداشته است،این سخنرانی به خوبی چهره ی معاویه را به آنان که گول ظاهر سازی های او را خورده بودند نشان داد.

دومین دستاوردی که این صلح داشت،نجات بنی هاشم و شیعیان از قرار گرفتن در معرض نابودی و کشتار بود،و خطر را برای مدتی از این جریان دور نمود.

سومین دستاورد صلح این بود که اولاً معاویه،ظاهراً پذیرفت که پس از وی حق در اختیار امام حسن و یا امام حسین،برای خلافت قرار گیرد و با توجه به سخنرانی ای که در مسجد کوفه انجام داد،نشان داد در واقع حق با امام حسن بوده است.

چهارمین و آخرین دستاورد این صلح آن بود که امام حسن و امام حسین،نیاز نبود که با معاویه بیعت نمایند و این بدان معنا بود که ایشان حکومت معاویه را تایید نمی کنند و این خود یک دستاورد عظیم در آن دوران بود.

امروز با اعلام تاکتیک نرمش قهرمانانه،نکاتی که به ذهن متبادر می شود این است که با توجه به فشارهای سیاسی_اقتصادی که از طرف غرب به سردمداری آمریکا به کشور وارد می گردد،حضرت آقا با اعلام این تاکتیک،در گام اول سعی دارند خطرات ممکن برای کشور را به حداقل برسانند و این جنگ اقتصادی که علیه جمهوری اسلامی ایران به راه افتاده است را کم اثر کنند.

آمریکا با رسانه هایی که در اختیار داشته از خود یک چهره ی خیر خواه سعی کرده در جهان و  در درون ایران بسازد و همچنین سعی کرده نشان دهد که جمهوری اسلامی ایران است که خواهان پایان یافتن مناقشه ی هسته ای نیست و از فعالیتهای هسته مقصود دیگری دارد،با توجه به تاکتیک نرمش قهرمانانه و صلح امام حسن،دومین گام این تاکتیک جدید برملا شدن دروغهای آمریکا و اثبات حقانیت جمهوری اسلامی ایران است،و آنکه به ایرانیان نشان داده شود در زیر این دستکش مخملی،دست چدنی پنهان است.

گام سوم این تاکتیک آن است همانگونه که معاویه مجبور شد اقرار به حقانیت امام حسن نماید،غربیها نیز مجبور شوند حقانیت ایران را در صلح آمیز بودن برنامه ی هسته ای و همچنین حق ایران برای غنی سازی در کشور را،اقرار نمایند.

در گام چهارم همانگونه که امام حسن،معاویه را با بیعت نکردن به رسمیت نشناخت،ما نیز با قبول نکردن کدخدا برای دنیا،آقایی و سروری خودمان را حفظ کنیم.

در انتها باید گفت نرمش قهرمانانه با کرنش جانانه متفاوت است،استراتژی کرنش جانانه بر امتیاز دهی یک طرفه و اعتماد سازی برای غرب استوار است.این همان استراتژی است که طی سالهای 4_1382 پیگیری شد و نتیجه ی آن،در اوج همکاری با غرب و تعلیق غنی سازی،گرفتن لقب محور شرارت،از محور شرارت بود،همچنین تهدیدات امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران در آن دوره افزایش پیدا کرد،که با ایستادگی رییس جمهور بعدی و به چالش کشیدن غرب،سایه تهدیدات از سر این کشور رخت بر بست.

امروز که بحث مذاکرات هسته ای است باید دقت داشت که کرنش جانانه را با نرمش مقترانه و قهرمانانه اشتباه نگیریم.

علیرضا یاری